سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دغدغیات -






درباره نویسنده
دغدغیات -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
دغدغیات -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 47  بازدید

بازدیدهای دیروز:12  بازدید

مجموع بازدیدها: 223458  بازدید
 RSS 

   

بسم الله الرحمن الرحیم
باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین
و اعوذ بالله من نفسی

آیا الله برای بنده اش در همه امور کافی نیست؟    سوره زمر/آیه 36

1. امتحان هوش:
تا آخر، هیچ یک از شاگردان نتوانست به سؤالی که معلم عالیقدر طرح کرده بود جواب درستی بدهد. هر کسی جوابی داد و هیچ کدام مورد پسند واقع نشد. سؤالی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در میان اصحاب خود طرح فرموده بودند.
«در میان دستگیره های ایمان کدام یک از همه محکمتر است؟»
یکی گفت: نماز، دیگری گفت: زکات، دیگری روزه، حج، عمره، جهاد ... ولی پاسخ به همه آنها از سوی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) خیر بود.
عاقبت جوابی که مورد قبول واقع شود از میان جمع حاضر داده نشد، خود حضرت فرمود:
«تمامی اینهایی که نام بردید کارهای بزرگ و با فضیلتی است، ولی هیچ یک از این ها آنکه من پرسیدم نیست.»
محکمترین دستگیره های ایمان دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خداست.
کافی/ج2/باب الحب فی الله و البغض فی الله - وسائل/ج2
داستان راستان - شهید مرتضی مطهری

2. اینکه میگم: ادرکنی! یعنی خودم نمیتونم. یعنی تنهایی نمیتونم برای خودم کاری بکنم! نه اینکه بخوام شما به جای من کارهام رو بکنین، می خوام بگم دستم رو بگیرین. می خوام بفهمین که «می خوام» اما نمیشه. می خوام بگم : اراده ام ضعیفه و نمیتونم بی کمک شما پیش برم.
ادرکنی، رمز بیچارگی آدماست.
هر وقت با نهایت بدبختی صدات می کنم، واژه کم می آرم و خطابم تموم می شه. سرم رو پایین میندازم و فقط میگم:
-ادرکنی! ...
یعنی منو دریاب!
ترس عاشق شدن/سید محمد سادات اخوی

3. آزمون یا به تعبیر قرآن و اهل بیت «بلا!»، سبب می شود قلب انسان فشرده شود. حس کند که هیچ است و به این نتیجه می رسد که تسلیم شود و حتی مدت هاست سری به خدا و آسمان نزده، وضویی بگیرد (یا نگیرد) و یک گوشه بنشیند، دستش را مقابل چهره اش بگیرد و خواستن از خدا را تجربه کند.
می فهمم ... کمی زور دارد! آدم هایی که قهرند باید غرورشان را بشکنند تا به سراغ خدا بیایند. آدمهایی هم که رفیق همیشه خدایند زورشان می آید که به جای عبادت عاشقانه برای مشکل شان خدا را صدا کنند!
تند نرویم!
یادمان باشد که همه این ها در دایره توجه الهی است. گاهی برخی از ملاحظه کاری ها بی آنکه حواسمان باشد، بوی شرک می دهند.
او می سوزاند تا قلبمان بشکند و دو چیز را تجربه کنیم: طراوت رقیق شدن و شکوه گریستن.
خدا هر کسی را که بیشتر دوست دارد بالاترین شباهت به خودش را نصیب او می کند؛
تنهایی ! ... به آدم های بزرگ تاریخ نگاه کنید: همه تنهایی را چشیده اند.
خدایا! ... ببخش  گناهانی را که بلاهای گوناگون را پیش می آورند.
خدایا! ... به ضعیفی ام رحم کن! (بخشی از دعای کمیل)
رنج آدم شدن / سید محمد سادات اخوی

4.به همان سادگی، خداوندی که در برابر اندیشه های فلسفی عمیق، خود را پوشیده می دارد، در برابر احساس ساده و دوست داشتن بی ریا و یک عشق پاک و متعالی، خود را روشن و آشکار نمایان می کند.
دکتر علی شریعتی

5. ما تنها با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند!
بالای سنگ مزار شهید مجید پازوکی/فرمانده تفحص لشکر 27

6.ای صبـــــا نکهـــتی از کوی فلانـــی بمن آر           زار و بیمار غمـــم راحت جانــــی بمن آر
  قلـــب بـــی حاصل ما را بزن اکســـــیر مراد           یعنی از خاک در دوست نشانی بمن آر
  در کمین گــاه نظـــر با دل خویشم جنگست         زابرو و غمزه او تیر و کـــــــــمانی بمن آر
  در غریبـــــی و فراق و غـــــم دل پیــر شدم          ساغر می زکف تـــــازه جوانــــی بمن آر
  منکرانرا هم از این می دوسه ساغر بچشان         وگر ایشان نستــــاننــد روانــــــی بمن آر
  ساقیـــــــا عشــــــرت امروز بفــــــردا مفکن          یاز دیوان قضــــــا خــــط امـــــانی بمن آر
  دلم از دست بشد دوش چو حافظ می گفت         کای صبـــــا نکهتی از کوی فلانی بمن آر
حضرت حافظ (علیه الرحمه)

7. یه بنده خدایی که به دلائلی (امنیتی سیاست بازی!!) نخواست نامش فاش شود، گفت:
- دیشب خواب دید دارن اعلام عمومی میکنن که حضرت حجت(روحی له الفداه، انشاء الله) ظهور کردند ... یه خانومی دم دیوار بقیع با حالت گرفته منتظر بود حضرت رو ببینن و یواش یواش در تمام عالم استرس و هیجانی به پا شده بود ... تو همین حین یه نگاه به دل خودش کرد ببینه اوضاعش چجوریه ... تالاپ تولوپ!! ... گرومب گرومب!! ... این صداها از شوق دیدار هست یا از ترس ظهور؟!!! آره از ترس مواجه شدن با حضرت بوده! دیدار همون شخصیتی که عمری صبح ها موقع بیدار شدن اولین چیزی که از زبانش بیرون می آمد سلام به حضرت بوده ... تو اکثر دعاهاش برای سلامتی حضرت دعا میکرده ... ولی الآن اصلاً آماده نبود که حتی این خبر رو قبول کنه چه برسه به اینکه بخواد حضرت رو ببینه و در رکابش خدمتی بکنه!!!
وقتی از خواب بیدار شد! ترسید بگه «السلام علیک یا صاحب الامر و الزمان!!» ... خدایا کمک کن!

________________________
اضافه بر سازمان: خدایا کمک کن آدم بشیم. که آدمی را آدمیت لازم است.

و من الله التوفیق



نویسنده » حق جو » ساعت 5:59 عصر روز شنبه 89 اسفند 7

 
لیست کل یادداشت های وبلاگ